این زمین و این سما هم از ازل مال خداست،

جسم ما جزء زمین و روح ما جزء سماست.

هر که م یافتد ز پا، بازیچة دست کسیست،

برگ افتد از درخت، بازیچة باد صباست.

من که از پای روان ماندم، بشد اشکم روان،

اشک چشم من روان از طعن ههای نارواست.

هر خطای من نصیب قسمت پیشانی نیست،

هر خط پیشانی ام گرچه نشانی از خطاست.

از بنای هستی ام خشتی کند معمار وقت،

هرچه بنیادش گل، آن ناپایدار و بی بقاست.

از سیه کاری اگرچه سرمه شد بالای چشم،

نور مهرا هم ببین که عاشق ظلمت سراست.

  تیغ گر عریان بود، آرد بلا و صد خطر،

گر سخن عریان بود، بدتر ز صد تیغ بلاست.

حاجیا، در کاسة زرین اگر زهرت دهند،

می شود پازهر شعرت، گرچه دردت ب یدواست.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها