از سرم خواهم، که یادت یک دمی بیرون کنم،

روی تو آید به یادم، من ندانم، چون کنم.

توبه از می کردم و لعل لبت آمد به یاد،

می پرستی بعد از این من از لب میگون کنم.

 خان و مان از دست دادم من ز دست خانمان،

خانه بردوشم، چو مجنون خیمه در هامون کنم.

تیغ ابرویت بریزد خون دلها را به ناز،

چون نمی ریزی تو خونم، قلب خود را خون کنم.

صد بیابان تشنة بارانم و دریای ناز،

چشمة چشمم نخشکد، دیده را جیحون کنم.

شکوه از عمرم ندارم، شکو ه از آب و گلم،

عیب باشد، گر ز دونی شکو ه بر گردون کنم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها