سر به بالینت گذارم، شکو ه را سر می کنی،

می پذیرم شکوه هایت، شکوه از سر می کنی.

گر امیدم ناامید از راه باور می رود،

می کنم باور، مرا یک روز باور میکنی.

دیگران در فکر جا و ما و تو در فکر جان،

چارة دیگر نداری، کار دیگر میکنی.

از الم قلبم قلم کردی، کرم کردی ولی

 از الم نیش قلم در خون من تر میکنی.

شور این شرمندگی نزد بشر افتاده است،

هر زمان از شور دل سودای م میکنی،

صد بلا و صد جفا را دیده از جور فلک،

من چه سازم، از فلک هم جور بدتر میکنی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها