چو روزی پر شود پیمانه غم،

بیا، خالی نما پیمانه می.

ببازی در قمار عمر بختی،

که بخت رفته را پیدا کنی کی.

به باد ار داد های بود و نبد را،

بود روشن چو باده عالم ما.

به غم خو کرده و خون کرده ای دل،

که می دلخون شده خود از غم ما.

 هوس چون از قدح لبریز گردد،

شود سرشار ما را جام ارمان.

شود خالی ز می جام و سبوها،

شود خالی ز دل اندوه انسان.

چو در جنگ قدح صلح و صلاحیست،

رسد از بانگ آن بانگ خطرها.

صدا آید به گوش از قلقل می،

به خود آیید باری بی خبرها.

رود روزی همه جنگ و جدلها،

فقط جنگ قدح ماند به دنیا.

رود از دل غم تیر و کمان ها،

غم ابروکمان ماند به دلها.

شود روشن چو می انصاف انسان،

شوی دلگرم عمر چون بزم باده.

خدا داده ترا گر جام و باده،

نگویی داد و عمر بر باد داده.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها