چه سان گویی سفیدی را سیاهی

، چه سان خوانی صوابی را گناهی.

ز گمراهی چرا رهبر بجویی،

چو او رهگم زنی در نیمه راهی.

ز ابله عاقل و دانا تراشی،

چرا دیوانه خوانی عاقلی را.

به روز سختی از دلسنگی خویش

کنی خون جگر صاحب دلی را.

همه عیب زمان باشد بگویی،

به هر یک عیب خود یابی بهانه.

چو فرزند زمان باشی همیشه،

گناه تو همه عیب زمانه.

ز تو دور و زمان راضی نباشد،

که باشی لحظ های از خویش راضی.

نسازی بهر خود زیبا زمانی،

اگر کار خودت سامان نسازی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها