شکوه از عمرم ندارم، شکو ه از آب و گلم،

مشکل است آن، که نپرسی تو گهی از مشکلم.

روح توفانی من در بحر قلبم آرمید،

مد و جذر حادثاتش بگذرد از ساحلم.

شهر من آباد هست و شهر دل آباد نه،

از خراباتی خزانبادی وزد بر منزلم.

خرمن مه در گرفت از آه سوزان دلم،

مشت خاکستر بشد این خرمن بی حاصلم.

هم طبیب و هم حبیب از درد من نادیده رفت،

هم رفیق و هم عدو همدست شد با قاتلم.

خوشدلم، از خوشگلم بار ملامتها کشم

، خوشگلا حرف خوشی گو بر مراد این دلم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها