چشم مخمور ترا ساقی میخانه کنم،

لب میگون ترا ساغر و پیمانه کنم.

هر کجایی، که روم، غیبت جانانه کنند،

من به میخانه روم، طاعت جانانه کنم.

گر از این دخمسة عشق رها گردم باز،

گرچه شرک است و گنه، توبه شکرانه کنم.

شهرم آباد، ولی این دل من ویرانه،

من از این شهر رهی جانب ویرانه کنم.

دل دیوانه مرا گفت، که هشیار نه ای!

من که هشیار نیم، گوش به دیوانه کنم.

نشنیده گپ حق، من چه کنم؟ ناچارم!

عاشق ساده دلم، گوش به افسانه کنم

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها