خوش نمایی خودنمایی می کند،

ناله نی از بینوایی می کند.

لب به لب بنهاده بر لبهای یار،

بس شکایت از جدایی می کند.

 

روز نومیدی ز تو کندم امید،

توت می گویم، تو می گویی ز بید.

آن قدر کردم سیاهت را سفید،

عاقبت موی سیاهم شد سفید.

 

رهگمزده در بیشة اندیشة خویشم،

هم تیشه زن پایه و هم ریشه خویشم.

من صبر کنم پیشه به پیش همه مردم،

شرمنده و رسواشدة پیشة خویشم.

 

لطف اگر از جانب یزدان شود

خیر و احسان در جهان ارزان شود.

شکر حق از جانب انسان شود،

یوسفستان کلبة احزان شود.

 

  کاش باشد حق اگر داور کنی،

یا ورا هم یار هم یاور کنی.

تا توانی خویش تاب آور کنی،

بر دروغ خویش تا باور کنی

 

کی شود، سد جدایی شکند،

بشکند از لب تو ارمانم.

شعر من درد شود، سوز شود،

سوز دردی که بود درمانم.

 

عاشق روی چو ماه تو شوم،

آب از برق نگاه تو شوم.

گر گناهی تو کنی، نیست گناه،

کُشته، قربان گناه تو شوم.

 

اژدهای وقت عمرم درکشید،

در ترازو نیک و بد را برکشید.

باز یک روز حیات از سر گذشت،

شب ز ماتم بر سرش چادر کشید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها